کد مطلب:166463 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:213

کاروان حسینی، به رهیمه رسید
امام حسین (ع) در آنجا شب را به صبح رسانید، چون بامداد برآمد، مردی به نام اباهره ازدی كه از كوفه می آمد به حضورش رسید سپس سلام كرد و گفت:

برای چه از حرم خدا و حرم جدت رسول خدا بیرون آمدی؟

فرمود:هان ای اباهره! بنی امیه مالم را از من گرفتند، صبر كردم، دشنامم دادند و به آبرویم صدمه زدند، باز هم تحمل نمودم. در پی ریختن خونم بودند گریختم. به خدا سوگند! بی تردید گروهی ستمكار، مرا خواهند كشت. و در آن صورت خداوند، به یقین آنچنان لباس ذلتی بر تن آنان می پوشاند كه سراپای ایشان را فرا گیرد و شمشیر برانی بر آنها فرود آورد. و خداوند كسی را بر آنان مسلط گرداند، كه از قوم سبا كه زنی


بر آنان حكومت می كرد و اختیار مال و جانشان را در دست گرفته بود، پست تر گردند. [1] .

این گفتار امام حسین، نشانگر گستردگی فساد سیاسی، فكری و اجتماعی آن دوران است و حكایت از ناآگاهی و بی ایمانی و كژاندیشی مردمان زمان دارد، اینگونه فرزند پیامبر را آنهم در سال 60 هجری در تنگنا قرار دادن، و او را آواره شهرها و بیابانها كردن، جز از مردمی پست و فرومایه انتظار نمی رود، اینان لایق زمامدار و رهبری چون حسین (ع) نبودند، بلكه همانگونه كه حضرت فرمود، شایسته حكومت افراد جابر و فاجری بودند كه اختیار مال و جان و ناموس آنان را در دست گیرند و به هیچكس رحم نكنند، و البته همینگونه شد، و خلفای اموی و عباسی، یكی پس از دیگری، روی كار آمدند و بر سرنوشت مسلمانان مسلط شدند، و مردم چاره ای جز صبر و تحمل نمی دیدند، كه آنچه كشته بودند و می درویدند، و آنچه می كشیدند، كفاره عمل ایشان بود.

در همین ثعلبیه، مردی به دیدار آن حضرت رفت و سلام كرد. حسین (ع) پرسید: اهل كجایی؟

- اهل كوفه!

فرمود: بخدا ای برادر كوفی! اگر در مدینه با تو دیدار كرده بودم، اثر جبرئیل را كه برای جدم وحی می آورد، در خانه ام نشانت می دادم!

ای برادر كوفی! مردم علم را از ما گرفتند، آیا می شود، آنان دانا باشند و ما بی دانش و نادان؟ [2] .

مرد دیگری خدمت آن حضرت رسید و از او پرسید:

ای فرزند پیامبر خدا! مرا آگاه كن از این گفته خدای عزوجل كه در قرآن آمده است:


یوم ندعوا كل اناس بامامهم. روزی كه هر گروهی از مردم را با پیشوایشان بخوانیم.

(اسراء / 71).

فرمود: پیشوایی كه به حق دعوت كرده و او را اطاعت كردند و پیشوایی كه به گمراهی خوانده و وی را اجابت نمودند. آنان در بهشتند و اینان در دوزخ، و این قول خدای عزیز و بلندمرتبه است كه: «فریق فی الجنة و فریق فی السعیر» گروهی در بهشت و گروهی در جهنم بسر برند. (شوری، 7) [3] .

انسانها سرنوشت خویش را در دنیا و آخرت خود رقم می زنند، هر كس با پذیرش پیشوایی، راه خود را بر می گزیند، راهبران دو گونه اند یا انسانها را به سوی نور می خوانند و یا به سوی نار می كشانند.

امام نور، رهبر عادل و عالم است كه در پرتو او، جامعه رو به سوی صلاح و كمال می رود: ایمان، اخلاق، اخوت، تقوا، عدل، عبادت، جهاد، محبت و.... از آموزشهایی است كه در این جامعه رواج دارد، و اینها زمینه مناسبی برای سعادت افراد در دو جهان است.

ولی، امام نار، پیشوای ستمكار و فساد گستری است كه جامعه را به سوی گناه به پیش می برد، و فحشاء، بدسیرتی، ستمگری، تبعیض، اختلاف، استضعاف، بدبینی و بدبختی و... از ویژگیهای جامعه تحت رهبری اوست، كه بی تردید پیش از آنكه قیامتی برپا شود، جهنمی در این جهان برای افراد پیرو خویش ساخته است. و البته این مزرعه، در آخرت جز آتش سعیر، حاصلی نخواهد داشت.

در این زمینه، عنصر مهم و اساسی، خود مردم هستند، آنها هستند كه می بایست از دو امام یكی را بپذیرند، امام نور یا امام نار؟ و اگر امام نور را پذیرفتند، سخنش را بشنوند و فرمانش را بكار ببندند نه چونان مردمان كوفه در عصر علی، حسن و حسین (ع) كه پیمان شكنی كردند.



[1] لهوف ص 30. صدوق در امالي مجلس سي ام، مكان اين گفتگو را، رهيمه و نام آن مرد كوفي را اباهرم ثبت كرده است.

[2] كافي، ج 1، ص 398.

[3] امالي صدوق: مجلس سي ام.